آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

آوینا گل ما

لا لایی

عزیزم  با این لالایی ها می خوابی : لالالالا بهار اومد هزاران گل به بار اومد به پابوس گل از هر سو صدای جویبار اومد لالا لالا گلم نازه که شب هم چشم او بازه قشنگه مثله فروردین به دنیا اومده تازه   این رو هم زن دایی زهرا یادم داده: عزیز کوچکم رفته به بازی به پای کوچکش بنشسته خاری با منقاش طلا خارش د ر آرید با دستمال حریر رویش ببندید لالالالا بره صبورم یواش تر راه برو جا پات ببوسم   اینم لالایی مامان جون : لالا لالا گل شب بو دو تا چشم و دو تا ابرو کنار صورت ماهت به رنگ شب دو تا گیسو زمین لا لا هوا لالا عزیز نازنین لا لا   آوینا عزیز مامان&nb...
24 بهمن 1392

ده ماهگی

سلام آوینا جون امروز ده ماهت تموم شد . خیلی با نمک شدی . با همه دست دسی میکنی . چند قدم راه میری . من و با بایی خیلی ذوق راه رفتنت رو داریم عزیزم . نمی تونم عکسای قشنگت رو بذارم . چون حجم همشون زیاده باید به عمو ایوب بگیم تا برات درستشون کنه . ...
24 بهمن 1392

تولد آوینا

آوینا 8 فروردین 1392 ساعت 9:30 شب در بیمارستان کوثر شیراز به دنیا اومد . وزن تولد گل من 2.780و قد 45 سانتی متر بود.اون روزا اینقد حال روحی من بد بود که اصلا دوست ندارم در موردش بنویسم .ولی الان که حالم خوبه می فهمم چه لذت هایی رو از دست دادم . اون روزا مامان جون و خاله سارا خیلی بهم کمک می کردن . البته تو ده روز اول خاله لیلاو زن دایی زهرا همش شبا پیشم می موندن و از تو مراقبت می کردن .دست همشون را می بوسم و واقعا ازشون ممنونم که بهم کمک کردن اون روزای سخت راحتر بگذره .
21 بهمن 1392